نویسنده: مهندس عبدالرّحمن صدیق*
ترجمه: کیومرث یوسفی-سنندج
اشاره: 25 اسفندماه مصادف با 16 مارس، 22 سال از بمباران شیمایی شهر مظلومِ «حلبچه: ههڵهبجه» میگذرد، شهرِ کردنشینِ «حلبچه» واقع در استان سلیمانیهی عراق، در تاریخ ۱۶ تا ۱۷ مارس ۱۹۸۸م. بهوسیلهی رژیمِ فاشیستیِ «بعث» عراق طیّ عملیاتی مرسوم به عملیات «انفال»، بمباران شیمیایی شد و بیش از ۵ هزار نفر بهویژه کودکان، زنان و سالخوردگان آن، کشتار جمعی شده و صدها نفر نیز مصدوم شیمیایی شدند. یاد و خاطرهی شهدای حلبچه را گرامی میداریم.
مقدّمه
با تشکیل کشور عراق عربی و ضمیمه نمودن اجباری ولایت موصل به آن، حکومتهای متوالی عراق به کردها بهسان اقلیتی خطرناک نگریستهاند و لذا جهت کنترل، تضعیف، و نابودی این ملت از بهکارگیری تمامی شیوههای غیرقانونی، غیرمتعارف و غیرانسانی از جمله انکار حق روشنگری، تغییر نام اماکن، شهرها و روستاها، تعریب، کوچ اجباری، اجرای سیاست «زمین سوخته» و بمباران با بمبهای ناپالم، شیمیایی و... خودداری نکردند. در پروسهای نظامی که شامل هشت مرحله بوده و از فوریه تا سپتامبر سال 1988 میلادی به طول انجامید، بیش از 4500 روستا ویران و هزاران خانه روستایی با خاک یکسان شد. باغها و مزارعشان سوزانده شدند و چشمههای آب و چاهها و کاریزها به وسیلهی بتون خشکانده شدند و شیرازهی اجتماعی خانوادهها، قبایل و روستاها از هم گسیخته شدند. کسانی که از فاجعه جان سالم به در بردند و زنده ماندند، در اردوگاههای اجباری دچار افسردگی و فراموشی شدند و بچهها تعادل روانی خود را از دست دادند. تمامی این فجایع در سکوتی سنگین انجام گرفت. به همین دلیل بسیاری از افراد در داخل و خارج عراق وجود دارند که هنوز رخ دادن چنین فجایع و جنایات هولناکی باور نمیکنند و آن را تکذیب مینمایند.
آمران و عاملان این جنایات و فجایع غیرانسانی با این عمل خود زیانهای جبرانناپذیری را متوجه ملت کرد کردند و به دلیل انتخاب نام یکی از سورههای قرآن «انفال» برای این سلسله عملیات نظامی، چهرهی زشت و کریهی از اسلام نشان دادند. این نام «انفال» تا به امروز نیز در فکر و اندیشه بسیاری از پیران و جوانان و حتی کودکان تبدیل به سمبل ویرانی و کشتار و قتل عام ملت کرد شده است. علاوه بر این که بر ما لازم است به این فاجعه انسانی توجه ویژهای مبذول داشته و با شرکت تمامی احزاب و گروهها و سازمانها یاد آن را در داخل و خارج از کشور زنده نگه داریم و به تبیین زوایای مختلف آن بپردازیم، و به عنوان فاجعهای ملی بدان بنگریم و خود فاجعه و عاملان و آمران آن را به جهانیان بشناسانیم. بر ما لازم است که شبههی ایجادشده توسط عاملان این پروسهی نظامی را که اذهان را تسخیر کرده است، تبیین نماییم.
شبههای که درآن روایت این جنایت غیرانسانی را به سورهای از سورههای قرآن نسبت دادهاند. رفع این شبهه نتایجی به دنبال دارد، از جمله این که:
1. حفظ نام و درونمایه اسلام که دین اکثریت ملت کرد است. اسلامی که تا به امروز نیز خمیرمایه و محرک مبارزات کردها در جهت آزادسازی وآبادانی کردستان است.
2. قراردادن فاجعه در محل و مکان مناسب آن، که عبارت است از «ژینوساید» که در قوانین بینالمللی مواد بسیاری را به خود اختصاص داده است. همچنین لازم است با گردآوری اطلاعات و آمارهای دقیق از بازماندگان این فاجعهی انسانی گامهای مثبتی در جهت بهبود وضعیت اجتماعی، معیشتی، اقتصادی و آبادنمودن روستاهای ویرانشده برداریم. تفسیر و تبیین واقعی انفال برای مردم وظیفهی علما و دانشمندان اسلامی است تا عاملان این جنایت و جنایات دیگر برای روایت و توجیه جنایاتشان از دین وقرآن مایه نگذارند و بهره نگیرند.
مقالهی حاضر تلاشی است در جهت تبیین ابعاد این فاجعه. باشد که مفید واقع شود.
1. انفال از نظر لغوی انفال جمع کلمهی نفل است، نفل به معنی الغنیمة به معنی غنایم، و منظور از آن «زیادة: زیادی» است. زیرا به گفتهی راغب اصفهانی نفل عبارت است از: أی الزیادة علی الواجب. آنچه به عنوان وظیفه انجام میشود به آن واجب گفته میشود و آنچه با رضایت خاطر و به دلخواه انجام میگیرد «نافله» نامیده میشود. به نمازهای سنت قبل وبعد ازفرایض، نافله گفته میشود، چون واجب نیستند. خداوند متعال دربارهی نماز شب که سنت است، میفرماید: وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ... (در پاسی از شب از خواب برخیز و در آن نماز تهجّد بخوان، این یک فریضه اضافی (و افزون بر نمازهای پنجگانه) برای تو است...)
2. «انفال» بسان واژهای قرآنی کلمهی«انفال» در آیه اول سورهی انفال آمده است که میفرماید: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ... (از تو درباره غنائم میپرسند (و میگویند که غنائم جنگ بدر چگونه تقسیم میگردد و به چه کسانی تعلّق میگیرد؟) بگو: غنائم از آن خدا و پیغمبر است» (و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن را به عهده میگیرد.) این کلمه بدین صورت تعریف شده است: (هی الأموال المأخوذة من الکفار قهراً بقتال...) توجه به این تعریف 3 نکته را روشن مینماید:
الف) انفال، اموال است. یعنی اسباب و وسایل، همانگونه که در سورهی انفال خداوند جل جلاله آن را با عبارت «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ...» تعریف و مشخص مینماید. زیرا «شیء» به اسباب ووسایل گفته میشود.
ب) من الکفار: یعنی از کفار حربی.
ج) قهراً بقتال: یعنی اسباب و وسایل، اسباب و وسایل به جایمانده در میدان جنگ، نه وسایل موجود در خانه و شهر و روستا. این اسباب و وسایل موجود در میدان جنگ هم که غنیمت نامیده میشود، قبل از اسلام و در ادیان دیگر به پیروانشان اجازهی جمعآوری آن داده نشده است. به همین دلیل اولین جنگ میان مسلمانان و کفار عرب که روی داد، برای آن موقعیت زمانی، موضوع جدیدی بود و مسلمانان نمیدانستند که آیا این وسایل را جمعآوری نمایند یا خیر؟ زیرا همانگونه که قبلاً ذکر شد در هیچ یک از ادیان سخنی از گردآوری آن به میان نیامده است. به همین دلیل پرسش مطرحشده در آیه (یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأَنفَالِ...)، سؤالی است که به منظور فتوا دادن طرح شده است نه این که سؤالی باشد برای خواستن و مطالبه. و کسانی این سؤال را مطرح کردند که در میدان جنگ بدر بودند. در تفسیر المنیر آمده است که «والسؤال هنا، سؤال استفتاء لا سؤال استعطاء وموجه ٌممن حضر معرکة بدر» علت طرح این سؤال هم همانگونه که ذکر شد این بود که در ادیان قبلی جمعآوری وسایل موجود در میدان جنگ ممنوع بود، لذا اجازه به جمعآوری آنها را انفال نامیدهاند. زیرا انفال یعنی «الزیادة». در «صفوة البیان لمعانی القرآن» آمده است که: «وسُمیت أنفالاً لأنها زیادة خص الله تعالی بها هذه الأمة، اذ کانت محرّمة علی من قبلهم من الامم.» لذا حلال بودن وسایل به جایمانده در میدان جنگ از ویژگیهای اسلام بوده و قبل از اسلام چنین چیزی وجود نداشته است. به همین دلیل است که امام احمد و ابنحیان و حاکم از عبادة بن صامت نقل میکنند که: «إن المسلمین إختلفوا فی غنائم بدر وفی قسمتها، فسألوا رسول الله صلی الله علیه وسلم: کیف تقسم؟ ولمن الحکم فیها. أهی المهاجرین أم للأنصار؟ أم لهم جمیعاً، فنزلت الآیة...» [(از عباده بن صامت در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: هنگامیکه مسلمانان و مشرکان در بدر با هم روبرو شدند، خدای عزوجل مشرکان را شکست داد و بعد از شکست دشمن، اصحاب به سه گروه تقسیم شدند؛ گروهی دشمن را تعقیب و تار و مار میکردند، گروهی به اردوگاه درهم فرو ریخته دشمن رفته اموال و اشیای برجای مانده از آنان را جمعآوری میکردند و گروه سوم پیرامون رسول خدا(ص) حلقه زده بودند تا دشمن بر آن حضرت حمله ناگهانی نیاورد. چون شب فرا رسید و هر سه گروه گرد هم آمدند، در این هنگام کسانی که غنایم را جمع کرده بودند، گفتند: چون ما آن را جمع کردهایم لذا کس دیگری جز ما در آن سهمی ندارد. از سوی دیگر، کسانی که به جستوجوی دشمن و تعقیب آن پرداخته بودند، گفتند: شما از ما به این غنایم ذیحقتر نیستید؛ زیرا این ما بودیم که دشمن را از این اموال دور کرده و او را به شکست روبرو کردیم. گروه سوم نیز که رسول خدا را در میان خویش گرفته بودند، گفتند: شما دو گروه از ما در این غنایم ذیحقتر نیستید؛ زیرا این ما بودیم که پیرامون رسول خدا(ص) حلقه زده و از بیم آنکه مبادا دشمن به ایشان گزندی ناگهانی برساند، به ایشان مشغول شدیم. همان بود که آیه کریمه: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأَنفَالِ...» نازل شد، آنگاه رسول خدا(ص) غنایم را میان اصحاب تقسیم کردند.] [مترجم، به نقل از تفسیر انوارالقرآن، سوره انفال] وازاین جاست که حلال بودن وسایل به جایمانده در میدان جنگ یکی از پنج چیزی است که مختص پیامبر اسلام بود و به پیامبر داده شده است و به کسی قبل از ایشان داده نشده است. در صحاح مسلم و بخاری از جابر نقل است که: «أن رسول الله صلی الله علیه وسلم – قال أعطیتُ خمساً لم یُعطهن أحدٌ قبلی... (فذکر الحدیث الی أن قال): وأحلت لی الغنائمُ،ولم تُحل لأحد قبلی». (این حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم است که رسول خدا(ص) فرمودند: «پنج چیز به من داده شده که قبل از من به هیچ کس دیگری داده نشده است»، سپس به بیان این پنج چیز پرداختند تا به موضوع غنایم رسیدند و فرمودند: «و غنایم برایم حلال شد در حالی که قبل از من برای هیچ کس حلال نبوده است».) بدین شیوه قبل از اسلام چیزی تحت عنوان غنیمت جنگی برای پیامبران (علیهمالسلام) وجود نداشته و به همین دلیل یاران پیامبر -رضوان الله تعالی علیهم اجمعین- نمیدانستند که با غنائم جنگ بدر چکار کنند، زیرا جمعآوری آن از نظر دینی مسأله جدیدی بود به همین سبب آیهی اول سوره انفال این موضوع را به خداوند متعال بازگرداند و خداوند در آیهی 41 همان سوره آن را اینگونه تبیین نمود: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ... (ای مسلمانان !) بدانید که همه غنائمی را که فراچنگ میآورید، یک پنجم آن متعلّق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان (پیغمبر) و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه است.» بدینگونه یک پنجم غنائم میدان جنگ تقسیم شد و چهار پنجم آن نیز به رزمندگان تعلق میگرفت. این نحوهی تقسیم غنائم مسألهای موقتی بود. دلیل آن هم این است که عمربن الخطاب -رضی الله عنه- در دورهی خلافتش نوعی وزارت دفاع تحت عنوان «دیوان سربازان» به وجود آورده بود که تمامی غنائم جنگی در اختیار این دیوان قرار میگرفت و کسی حق نداشت هیچ غنیمتی از غنائم جنگی را برای خود نگه دارد. زیرا سربازان دارای حقوق ماهیانه بودند. بر همین اساس است که در تفسیر المنیر آمده است که: «أما الیوم بعد تنظیم الجیوش ومنح رواتب دائمة للجند فتؤول – أی الغنائم-للدولة» و بر این اساس است که علمای مالکی میگویند: «النفل قسمان: جائز ومکروه، فلجائز بعد القتال، والمکروه أن یقال قبل القتال: من فعل کذا وکذا فله کذا، وانّما کرُه هذا، لآن القتال فیه فیکون للغنیمة». در رابطه با حدیث «من قتل قتیلاً فلهُ سلَبُهُ» [حدیث 1144 اللؤلؤ والمرجان: هرکسی که کسی را کشته لباس و وسایل مقتول از آن اوست.][ مترجم ] هم که بخاری و مسلم و ابوداوود و ترمذی آن را روایت کردهاند، این فرموده در زمان جنگ حنین و بعد از پایان جنگ بیان شده است نه قبل از جنگ. پیامبر نیز در شأن رهبر و فرمانده این فرموده را بیان داشتهاند نه در شأن پیامبری. امام مالک میفرمایند: «ولم یبلغنی أن النبی صلی الله علیه وسلم قال ذلک ألاّ یوم حنین، وإنما نفل النبی بعد أن برد القتال». زیرا پیامبر (ص) در شئون مختلف فرمودههایی بیان داشتهاند:
الف) وقتی میفرمایند: «من أحدث فی امرنا هذا ما لیس منه فهو رد». این حکم است و در شأن پیامبری این گفته را بیان داشتهاند، و لذا در چارچوب مسائل عمومی شرعی قرار میگیرد.
ب) وقتی هند همسر ابوسفیان از خسیس بودن همسرش سخن میگوید، پیامبر (ص) میفرمایند: «خذی ما یکفیک وولدک بالمعروف». این فرمودهی پیامبر ناشی از شأن مفتی بودن پیامبر است و این فرموده فتوا است نه حکمی عمومی.
ج) وقتی میفرمایند: «من قتل قتیلاً فله سلبه». در شأن امامت و رهبری این فرموده را بیان داشتهاند. در «آن زمان» و در«آن مکان» و در«آن حالت»، نه برای هر زمانی و هر جایی و هر حالتی درست همین گفته دربارهی حدیث منقول در تفسیر المنیر نیز آمده است که: «إن هذا القول تصرفٌ من النبی(ص) بطریقة الامامة والسیاسة فیحتاج الی إذن متجدد من الحاکم).
3. انفال در سیرهی پیامبر-صلی الله علیه وسلم- بعد از هجرت مسلمانان از مکه به مدینه، اموال و دارائیهایشان به تصرف بزرگان قریش که قبیلهای قدرتمند و بازرگان بودند، درآمد. قریشیان در فصل تابستان و زمستان در مسیر میان شام و یمن در حال بازرگانی بودند، لذا پیامبر (ص) جهت بازپسگیری شرعی اموال و داراییهای مهاجرین، از مدتها قبل قصد داشت بدون برپایی جنگ، راه را بر یکی از کاروانهای قریش بسته و آنرا به تصرف درآورند که این مسأله را «فَیء» گویند و عبارت است از: «ما اُخِذَ من الأعداءِ بلا حرب». لذا تا زمان جنگ بدر و بحث انفال، هشت بار تلاش شد که اموال بازرگانان قریش به تصرف درآمده و بین مهاجرین تقسیم شود. در این هشت بار، پیامبر خود در چهار عملیات شرکت داشتند و در چهار مورد دیگر یکی از مهاجرین فرماندهی را برعهده داشتند که خلاصهی این تلاشها به قرار زیر است:
• اولین عملیات در ماه رمضان، درست 7 ماه بعد از هجرت به فرماندهی حمزه بن عبدالمطلب انجام گرفت.
• دومین عملیات در ماه شوال، بعد از گذشت 8 ماه ازهجرت، به فرماندهی عبیدة بن حرث بن عبدالمطلب انجام گرفت.
• سومین عملیات در ماه ذیقعده 9 ماه پس از هجرت به فرماندهی سعدبن ابی وقاص صورت گرفت.
• چهارمین عملیات در ماه صفر 12 ماه پس ازهجرت وبا حضور پیامبر(ص) انجام گرفت که حمزه -رضی الله عنه- پرچمدار سپاه بود. این غزوه به نام أبوأ مشهور است.
• پنجمین عملیات در ماه ربیع الاول 13 ماه بعد از هجرت صورت گرفت و پیامبر خود درآن شرکت داشت. این غزوه به بواط مشهور است و سعدبن ابی وقاص پرچمدار سپاه بود.
• ششمین عملیات نیز باحضور پیامبر (ص) در همان سال و به منظور بستن راه بر کاروان کرز بن جابر فهری صورت گرفت. پرچمدار این غزوه نیز علی بن ابی طالب بود.
• هفتمین عملیات در ماه جمادیالاخر، 16 ماه بعد از هجرت و با حضور پیامبر (ص) صورت گرفت وبه نام غزوةالعشیرةشناخته شده است. دراین غزوه حمزةبن عبدالمطلب پرچمدار سپاه بودند. این کاروان به سوی شام در حرکت بود و به هنگام بازگشت در نهمین عملیات مسلمانان مورد هجوم قرار گرفت اما به سلامت از معرکه گریخت. این غزوه خود منتهی به جنگ بدر شد.
• هشتمین عملیات درماه رجب، 17ماه پس از هجرت به فرماندهی عبدالله بن جحش صورت گرفت.
• نهمین عملیات در ماه رمضان، 19ماه بعد از هجرت و به فرماندهی پیامبر صورت گرفت که نتیجهی آن رخ دادن جنگ بدر و عدم آمادگی مسلمانان برای آن بود. زیر ا مسلمانان به قصد جنگ از مدینه خارج نشده بودند، لذا وقتی سپاه 950 نفری قریش برای کمک به کاروانی که به سرپرستی ابوسفیان راه کناره دریا را در پیش گرفته و خود را نجات داده بود، آمده و قصد جنگ داشتند، مسلمانان با تعداد 313 نفر در جنگی قرار گرفتند که ناچار و مجبور به انجام آن بودند، هرچند برخی از ایشان به پیامبر میگفتند: «هلاّ ذکرت لنا القتال فنستعد». در چنین وضعیتی پیامبر (ص) با یارانش به مشورت پرداخت. مهاجرین کاملاً اعلام آمادگی کردند اما پیامبر (ص) هم چنان میفرمود: «أشیروا علیّ ایها الناس» [هان ای مردمان، به من نظر مشورتی بدهید!] و منظورشان جماعت انصار بودند، زیرا ایشان دربیعت وپیمان عقبه دوم به پیامبر (ص) پیمان داده بودند که تازمانی که ایشان (ص) در مدینه باشند، همانند اقوام و اموال خود از ایشان حفاظت کنند. اما حال که وضعیت جنگی پیشآمده در خارج از شهر مدینه هم هست، نیاز به مشورت و نظرخواهی داشت و لازم بود که جماعت انصار در قبول شرکت یا عدم شرکت در جنگ مختار باشند. به همین دلیل سعد بن معاذ از جابر خاست و گفت: «والله لکأنّک تریدنا یارسول الله؟ قال: اجل، فقال... سرعلی برکة الله.... به خدا حتم میدانم که گویا منظورتان ماییم، ای رسول خدا!؟ فرمودند: آری!... سعد گفت: ما را حرکت دهید علی برکة الله.» به هنگام شروع جنگ قریشیان درخواست کردند که سه نفر از ایشان با سه نفر از مسلمانان به صورت انفرادی به مبارزه بپردازند. از سوی آنها عُتبه، شیبه و ولید به میدان آمدند. گروه انصار خواستند سه نفر از خود را به میدان مبارزه بفرستند، امّا پیامبر (ص) رأیشان را نپذیرفت. زیرا ایشان در اصل برای بازگرداندن اموال و دارائیهای مهاجرین بیرون آمده بودند. لذا پیامبر سه نفر از مهاجرین را که از اقوام خود بودند یعنی «عبیدة بن حرث بن عبدالمطلب، حمزه و علی-رضوان الله علیهم اجمعین-» رابه میدان فرستادند. بدینسان جنگ شروع شد و در نهایت 14 نفر از مسلمانان شهید شدند که 6 نفر ایشان از مهاجرین و 8 نفر دیگر از انصار بودند. از قریشیان نیز 70 نفر کشته و 70 نفر اسیر شدند که عاقبت اسراء به سه شیوه آزاد شدند.
الف) برخی از آنها در قبال پرداخت پول آزاد شدند. ابوداود در جامع السنن نقل میکند که: «إن قیمة الفداء یومئذٍ ما بین الاربعمائة واربعة الآف درهم».
ب) برخی ازآنها که باسواد بودند اما پولی برای آزادی خود نداشتند آزادیشان منوط به یاددادن خواندن و نوشتن به ده نفر از بچههای مدینه شد. امام احمد از ابنعباس نقل میکند که: «کان ناس من الاسری یوم بدر، لم یکن لهم فداء، فجعل رسول الله (ص) أن یعلّموا أولاد الانصار الکتابة».
ج) بقیه افراد که نه پولی داشتند و نه باسواد بودند از جمله أبوعزة شاعر به صورت بلاعوض آزاد شدند. «ومن لم یکن یعرف القراءة والکتابة، منّوا علیه کأبی عزّة الشاعر».
در خاتمه این بحث تاریخی روشن میشود که حرکت مسلمانان برای تصرف اموال و وسایل دشمنی بود که قبلاً اموال و داراییهای مسلمانان مکه را به تصرف خود درآورده و آنها را از شهرشان بیرون رانده بودند و عاقبت موضوع به جنگ انجامیده و تنها اسباب و وسایل به جامانده در میدان جنگ که (نفل) و غنائم نامیده میشود، به تصرف مسلمانان درآمده است و مسلمانان لشکر شکستخوردهی قریش را تعقیب نکرده و وارد مکه نشدهاند و اموال و داراییهای آنها را نبردهاند چه برسد به این که اقوام و خویشان و زن و مرد و بچههایشان را ببرند!!!
4. انفال در فرهنگ بعث؛ بختیار علی میگوید: برای درک و شناخت انفال تنها یک راه وجود دارد و آن هم درک و شناخت «بعث» است. انفال هر منشأ و سرچشمهای که داشته باشد، هر نوع رگ و ریشهی تاریخی و یا ایدئولوژیکی داشته باشد قبلاً تمام آن عوامل از درون «بعثیسم» عبور کرده و در حین این عبور چهره و شیوهای جدید و مارکی نو پیدا کرده و تبدیل به بخشی از فرهنگ «بعث» شدهاند. زیرا بعثیسم پدیدهای است که سرشت و ماهیت و مارک تمامی دیگر پدیدههایی را که از درونش عبور میکنند، تغییر میدهد. به همین دلیل است که بختیار علی میگوید: ارجاع و انتصاب اتوماتیکی انفال به دین و فکر دینی نه تنها تغافل عمدی است از قرائت و خوانش بعث، بلکه ارجاع دادن و انتصاب گناهان و جنایات بعث است به دین، درحالی که من معتقدم در حقیقت دین خود یکی از قربانیان بعث است. همانگونه که کنعان مکیه نوشته است: انفال پدیدهای نیست که از آسمان پایین افتاده باشد، بلکه دارای پیشینه و پشتوانهی تاریخی دور و درازی از برخورد وحشیانهی «بعث» با «کُرد» است. انفال برای حکام عراق چتری بود که تحت لوای آن پروسهی نظامی گستردهای را در فاصلهی ماه فوریه تا سپتامبر سال 1988 به منظور قتل عام تعداد زیادی از مردم [بی دفاع و غیرنظامی] کردستان انجام دادند که در قوانین بینالمللی آن را ژینوساید [قتلِ عام نژادی] میگویند. بعث، فراتر از این تعریفی برای انفال ندارد یا اینکه نمیخواهد داشته باشد. چون همانگونه که بختیار علی میگوید: مسأله با بعث، نه مسألهی ملت است، نه مسألهی عرقی مخصوص و...، و نه مسألهی کافر و مسلمانی، بلکه مسأله حاکمیتی است که نمیخواهد بهانهی ویژهای برای قتل عام تدوین کند، زیرا نمیخواهد خود این بهانه در برابر قتل عام و انتخاب دیگر قربانیان تبدیل به مانعی شود. به همین دلیل تابه امروز [زمان نگارش متن 1999] هم در عراق بعثی قانون اساسی همیشگی وجود ندارد، آنچه موجود است قانونی موقتی است که تحت عنوان قانون بند الف مادهی 41 شناخته شده است. زیرا این بند و ماده حق اتخاذ هر تصمیم دلخواهی را به رئیس میدهد. امّا بگذارید سؤالی مطرح کنیم و آن اینکه: چرا بعث برای این پروسه نام انفال را انتخاب کرد؟ احتمال دارد دلیل آن نسبت دادن نتایج وحشتناک این پروسهی ژینوساید (قتل عام نژادی) به آئینی باشد که کُردها نهایت عشق و علاقهی خود را بدان ابراز و اعلان داشتهاند. و از اینجاست که وقتی انفال بسان واژهای قرآنی تبدیل به مقدمهای جهت درک پروسهی نظامی ژینوساید میشود، خود به خود قرآن مسئول انفال معرفی میشود. و با این کار، دامن بعث و دستگاه سرکوبگرش بری از این جنایات نشان داده میشود و در برابر افکار عمومی خود را بیگناه نشان میدهد. پروژهی «نامگذاری» در فرهنگ بعث تاریخ دیرینهای دارد، هر پروژه و پروسهای که برای خدمتگذاری باشد، به نام بعث، رئیس، انقلاب و ... نامگذاری میشود، و هر کاری هم که نابودی و ناآرامی و ترس و فاجعه به دنبال داشته باشد را با نامهایی نامگذاری میکنند که قصد دارند این نامها را نزد طرفداران همین نامها - که خود تبدیل به قربانیان این نوع فجایع میشوند -، نفرتانگیز کنند. احتمال دیگری هم دارد و آن اینکه به کاربردن این نام بدین علت باشد تا تحت لوای نامی «خودی: داخلی» جنایت بزرگی را که تحت عنوان ژینوساید شناخته شده است، مخفی نمایند. تا مورد حمله و هجوم پیماننامهها و قوانین بینالمللیای که عاملان این جنایات را محکوم میکنند، قرار نگیرند. هرچند همانگونه که پُست هیلترمان میگوید: در حقیقت جامعهی بینالمللی که [سکوت کردند] همگی دارای بخش اطلاعات خارجی و پلیس مخفی بودند، - که این شامل تمام ابرقدرتهای جهانی میشود – به خوبی از انفال آگاه بودند... از قتل عامهای دستهجمعی مردم آگاه بودند... [اما سکوت کردند ] دلیل آن هم این بود که منافع ملی ابرقدرتها ایجاب نمیکرد که در آن مقطع زمانی این نسلکشی بزرگ را محکوم کنند.
5. مقایسه و نتیجهگیری مطالب مطرحشده در4 بخش قبلی به خوبی نشان میدهند که تفاوت فاحشی میان انفال بعد از جنگ بدر- در سدهی هفتم میلادی – و انفال بعد از جنگ اول خلیج فارس در اواخر قرن بیستم وجود دارد. از جمله:
1. انفال اولیه زائیدهی تلاش مشروع و بدون برنامهی اخراجیهایی بوده که قصد بازگرداندن اموال و داراییهای مصادرهشدهی خود را داشتند، حال آنکه انفال عراق تلاش غیرمشروع و برنامهریزی شده ستمگران برای قتل عام و نسلکشی ملت کُرد بود.
2. انفال اولیه زادهی «بدر»ی بود که مدینه و قرآن و مسجد را حفظ کرد، حال آنکه انفال عراق هزاران روستا را ویران، و هزاران قرآن را سوزاند و هزاران مسجد را ویران نمود.
3. انفال اولیه در حاشیه و در دشتی خالی از سکنه روی داد، اما انفال عراق دهها شهرک و هزاران روستا و صدها کیلومتر مربع را نابود کرد.
4. انفال اولیه از نظر زمانی تنها چند روز به طول انجامید، اما انفال عرق تنها در اولین مرحلهاش نزدیک به یک سال به طول انجامید.
5. انفال اولیه اسباب و وسایل موجود در میدان جنگ را حلال اعلام نمود، اما انفال عراق اموال و اثاثیه موجود در خانههای مردم را به یغما و چپاول برد.
6. انفال اولیه 70 نفر از مردان را در میدان جنگ به اسارت گرفت، اما انفال عراق 200 هزار نفر زن، مرد، جوان، پیر،، پسر و دختر کوچک بیگناه و غیرنظامی را در خانههای خودشان کشت و یا ربود.
7. تمام اسرای انفال اولیه به آغوش خانوادههای خود بازگشتند، اما در انفال عراق تنها برخی از پیرمردان و پیرزنان بازگشتند و دهها هزار نفر دیگر در سکوت کشته شده و زنده به گور شدند.
8. انفال اولیه دفاعی بود در برابر یورش سپاهی مهاجم، حال آنکه انفال عراق حمله و یورش سپاهی تا دندان مسلح علیه افراد غیرنظامی و بیدفاع بود.
9. انفال اولیه زادهی نبردی ساده توسط دولت دو ساله و نوپای سراپا مهر و محبت اسلامی بود، حال آنکه انفال عراق زادهی جنگ وسیع و وحشتناک دولت بیست ساله و اقلیت سفاک و خونریز بعث بود.
10. در انفال اولیه ستمگران و ظالمان در اوج آمادگی در برابر اقلیتی ستمدیده شکست خوردند و اسباب و وسایل خود را در میدان نبرد جا گذاشتند، اما در انفال عراق ستمدیدگان در نهایت ضعف و ناتوانی در برابر ظالمان ستمگری که در اوج قدرت بودند قربانی شدند.
11. انفال اولیه در 17 رمضان سال دوم هجری مصادف با چهاردهمین سالگرد نزول اولین سوره قرآن (سوره إقرأ) در غار حراء در مکه بر پیامبر اسلام (ص) روی داد. به همین دلیل پیامبر (ص) هر اسیر باسوادی را در ازای یاددادن خواندن و نوشتن به ده نفر از افراد بیسواد مدینه آزاد نمود و انفال اولیه در اثر این عمل تلاشی بود در جهت ریشهکنی بیسوادی، اما انفال عراق که در 14/4/1988 به اوج خود رسید، مصادف بود با چهاردهمین سالگرد بمباران دانشگاه سلیمانیه شاخهی «قلعهدیزه: قهڵادزێ» در مورخهی 24/4/1974 با بمبهای ناپالم. به همین دلیل حاکمیت عراق برای زنده نگهاشتن این خاطره پس از 14 سال مسجد و مدرسههای روستاها را دوباره نابود کردند و قرآن و کتاب و جزوات دانشآموزان را در زیر خاک مدفون نمودند و بر این اساس انفال عراق تلاشی بود در جهت زدودن آموزش و مدارس!!
12. در انفال اولیه پیامبر اسرای میدان نبرد را میان خانههای یارانش تقسیم نمود و به آنها توصیه کرد که با ایشان به نیکویی رفتارکنید (استوصوا بهم خیراً)، اما در انفال عراق حکام ستمگر شهروندان به اسارتدرآمده را در گورهای دستهجمعی جمع نموده و بدانها گفتند: «الکردیُّ الجیّدُ هو الکردیُّ المیّتُ» یعنی: بهترین کُردها مردهی آنهاست!!
13. برای دفاع اززندگی... برای جلوگیری از مرگ پروسهی نظامی انفال یا وحشتناکترین ژینوساید قرن بیستم و یا قتل عام کُرد به حدّی شوم و فاجعه بود که امروز هم که دربارهی آن تحقیق میکنیم از خود میپرسیم: آیا این فاجعه در گذشتهی ما روی داده و به پایان رسیده است؟ یا اینکه در انتظار ماست و در آینده دوباره تکرار خواهد شد؟! پاسخی شایستهی این سؤال است که برای تمامی آنهایی که میتوانند از تکرار اینچنین فاجعهای در آینده جلوگیری کنند پیامی داشته باشد. اشغالگران باید فهمیده باشند که ژینوساید و قتل عام نژادی کُرد پاسخ دندانشکن و غیر قابل انکاری بدیشان داده است که عبارت است از: از بین بردن شناسنامه، زبان، هویت و فرهنگ ملتها گناهی بزرگ و خلاف خواست و ارادهی خداوند است و بر آن ساکت نمیماند، به همین دلیل بود که در نهایت ضعف، ناتوانی و خستگی بعد از پنهان شدنی طولانی و تنگی نفس بعد از بمباران شیمیایی، درهای رستگاری و پنجرهی آزادی به رویمان گشوده شد. اشغالگران نیز در اوج قدرت، کبر و نخوت، لولهی تانکهایشان شکست و درهای دنیا به رویشان بسته شد و محاصره شدند!! جامعهی بینالملل باید بداند که سایکسپیکو و لوزان چه فاجعهای بر سر ملت کُرد آوردهاند!! قتل عام و ژینوساید ملت کُرد بدانها فهماند که ضمیمه نمودن ملتها و خاک و سرزمینشان به هم گامی فاجعهآمیز است و جامعهی بینالملل برای جبران ضررهای ما و محو آثار گناهان خود، تنها یک راه دارد و آن این است که حق همزیستی آزادانه و اختیاری و نیز حق تعیین سرنوشت ما را بپذیرند و آنرا روا بدانند. خود نیز باید بدانیم که قتل عام کُرد، در واقع نابودی و از بین بردن همگی ما بود، حتی کسانی هم که در صف اشغالگران به دنبال امنیت و آسایش میگشتند. زیرا کُرد از دیدگاه اشغالگران همیشه قبل از اینکه «رأی، نظر و دیدگاه باشد»، «وجود و هستی» است و قبل از اینکه «وابستگی» باشد «وجود» است!! در خاتمه 14/4 تنها بهانهای برای ذکر مصیبت و تعزیه نیست و زمان زیادی از آن نگذشته است که لازم به یادآوری باشد. قتل عام و نسلکشی کُردها فاجعهای بود که به ما یاد داد و به ما گفت: تا هنگامی که «زبان»ی وجود داشته باشد که بگوید: «... وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ.... و همگی شما را به دار میآویزم.» و تا هنگامی که شخصی بتواند بگوید که: «... سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ.... پسران آنان را علیالدوام خواهیم کشت و دخترانشان را زنده نگاه میداریم (تا کلفتها و گماشتگان ما گردند) و ما بر ایشان کاملاً مسلّط هستیم (و هرچه بخواهیم بر سر آنان میآوریم).» و تا هنگامی که زمینه برای حاکمیت فراهم شود که بگوید: «..أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى. من والاترین معبود شما هستم!» با قتل عام جمعی و نسلکشی گامی به عقب بر نخواهد گشت و فقط رو به جلو خواهد رفت.
اربیل (ههولێر) 5/1/2002
*وزیر اسبق محیط زیست دولت عراق فدرال و عضو پیشین رهبری اتّحاد اسلامی کردستان.
نظرات
دهستهکانت خۆش بێ مامۆستا عهبدوڕڕهحمان<br /> بهڕاستی حهیفی کرد دهستت له یهکگرتوو ههڵگرت!
جماعت دعوت و اصلاح ایران<br /> در<br /> facebook.com<br /> <br /> http://www.facebook.com/profile.php?id=100000896163395
ساڵى نوىَ .. دهروازهیهک بۆ شکاندنى بته<br /> <br /> <br /> <br /> ساڵى نوىَ .. دهروازهیهک بۆ شکاندنى بتهکانى ناخمان که (ئیبراهیم)هات بتهکانى شکاندو، فیَرى کردین که ئیدى نهوهستین له حزورى ئهو شتانهى، ئهو بیردۆزانهى، ئهو میکانیزمانهى که بهدهستى خۆمان بۆ ساڵیَک دایدههیَنین، کهچى دواتر سهد ساڵ گیرۆده دهبین به دهستیانهوه .<br /> <br /> (ئیبراهیم) سهلامى خواى لهسهر پىَ ى وتین وابهستهى قاڵبه ئامادهکراوهکانى پیَش سهدان ساڵ نهبین، ئهو فیَرى کردین که ههر شتیَک، ههر بیرۆکهیهک نه سوودى ههبیَت، نه زیان، ئیدى ئهوه بتیَکه له بتهکان، جا له سیاسهتدا بیَت یان ئابورى یان پهروهردهو فیَرکردن .که (موسا)هات سهلامى خواى لهسهر داواى لیَکرین چاوهکانمان تیژتر برِوانن و نهکهونه داوى ئهو ساحیرو جادوگهرانهى که سیحر له چاوهکانمان دهکهنء، و رِهشمان به سپى پىَ نیشان دهدهن و، گوریس و دارمان بهمار بۆ ویَنا دهکهن .ئهو پیَمان دهڵیَت: ئهوه گوریسه رِزیوهکانى ساحیرانهو، ئهوهش داره ساختهکانى جادوکهرانه، ئهوانه کاریان له چاوى ئیَوه کردووهو، ئهوهى دهیبینن خهیاڵه نهک رِاستیهکان .ساحیرهکانى سهردهم وهک دهجاڵهکانى داهاتوو ئاگرمان به ئاو بۆ ویَنا دهکهن و، دهیانهویَت وهک ئهوان به یهک تهنها چاویَک له شتهکان برِوانین .که (عیسا)سهلامى خواى لهسهر، هات، بهدهستى پیرۆزى نهخۆشهکانى چاک دهکردهوهو، شیفاى لهخوا بۆ داوا دهکردن .(عیسا)سهلامى خواى لهسهر، مردووهکانى به فرمانى خودا زیندوو دهکردهوه .ئهو له بیَشکهدا قسهى کردو، ئهو خوانیَکى بۆ خهڵکى دابهزاند به فرمانى خودا .پهیامى (عیسا) سهلامى خواى لهسهر، فیَرمان دهکات که نهخۆشه زۆرو بىَ کهسهکانى سهردهم مافى ئهوهیان ههیه ژیانیَکى باش و جهستهیهکى ساغیان ههبیَت، زۆریَک له مرۆڤه بهلاشه زیندوو به رِۆحء ویژدان مردوو پیَویستییان به زیندووکردنهوه ههیه .لهو ئهو فیَربووین که مرۆڤایهتى پیر له بیرو فکرو کردهوهدا پیَویستییان به کهسیَکى نویَیه، نهوهیهکى نویَیه، نهوهیهک له بیَشکهدایه بهڵام قسهى پیَیه بۆ گهوره چهق بهستووهکان، له ئهو فیَر بووین که له دهرهوهى خوانیَکدا ئهوهڵء ئاخیرمان کۆبینهوهو کۆبونهوهمان بکهینه جهژنى تهبایى وبهیهک گهیشتن و لهیهک گهیشتن و پردى پهیوهندیى نیَوان پیَکهاتهکان .که (موحهمهد)دروودى خواى لهسهر، هات، پىَ رِاگهیاندین که ئهو دوا پهیامبهرهو ئیدى له دواى ئهو پهیامبهریَکى دى نایهت، بهمهش فیَرى کردین که ئیدى مرۆڤایهتى پیَویستى به پهیامهکهى ئهوهو، به پهیامهکهى ئهو وهڵامى پرسیارهکانى دهست دهکهویَت و پیَدهگات .فیَرى کردین که پهیامى ئهو تهواو کردنى پهیامى پیَغهمبهرانى پیَش خۆیهتىء پهیامهکهى له (اقرا باسم ربک الذی خلق)هوه دهست پیَدهکات ههتا (اقرا کتابک)و، بهمهش پهیامى ئهو پهیامى خویَندنء خویَندنهوهیه، پهیامى پیرۆز کردنى زانست و پیَنووسه .ئهو درودى خواى لهسهر، بتهکانى بۆ ههتا ههتایه شکاندو، به نوورى ئیمان سیحرو جادووى چاو بهستنى پوچهڵ کردووهو، ژیانیَکى کرده گیانى مرۆڤایهتى و گیانیَکى نویَشى بهخشییه ژیانى ئادهمیزادو، فیَرى کردین بهناوى خودا بخویَنین و، رِیَز له پیَنووس بگرین و، له بیَشکهوه تا مردن بهدواى زانست و مهعریفهدا بین <br /> <br /> نووسینی : عه بدولره حمان سدیق . که یومه رس یووسفی